< من همینم | تیر ۱۳۹۲
























من همینم

یادش بخیر آن روز ها....دفعه اولی را میگویم که روزه گرفتم. از چند روز مانده به ماه رمضان آرام و قرار نداشتم.....برایم روزه گرفتن و نماز خواندن چیزی شبیه بزرگ شدن بود . روز اولی که روزه گرفتم روزی یود شبیه روزهای امروزی .. گرم گرم . داغ داغ .. طولانی طولانی .روزهای گرم تابستان بود . هنوز ۷ سالم هم نشده بود.مادرم زیاد علاقه ای به روزه گرفتنم نداشت و مدام غر میزد که مریض می شوم .اما من کوتاه نیامدم و با پادرمیانی پدر جانم مادرم رضایت داد روزه بگیرم . یادم هست وقتی مادرم قضیه اصرار من را برای روزه گرفتن برای همسایه مان تعریف می کرد توی دلم کمی خجالت کشیدم . بیچاره مادر فکر می کرد به دختر خل و چلش که همیشه برای خوردن غذا نق و نوق می کرد وحی یا چیزی شبیه ان نازل شده که این طوری برای روزه گرفتن لج کرده.اما خودم در دلم خوب می دانستم وحی ای در کار نیست و تمام این گشنگی و تشنگی را فقط به عشق اینکه شب پدر برای اولین روزه ای که می گیرم برایم چه چیزی برای افطار می اورد تمام ان روز طولانی و گرم را تحمل میکنم . . حالا سال های سال از ان روزها می گذرد ولی شاید ان روزه تنها روزه عاشقانه ایست که در تمام زندگی ام گرفته ام نه مثل این روز ه های که مثل تمام عادت های من بی معنی شده اند . روز ه های که نه به درد خدا می خورد و نه به درد خلق خدا ...نمی دانم برای ان روزه ای که گرفتم چه پاداشی خداوند برایم می دهد اما نه ...شاید پاداشش را قبلا خدا به من داده باشد... من هنوز طعم ان نان قندی که پدرم برایم ان روز خریده بود در دهانم مانده و جمله اش که با مهربانی صورتم را بوسید و گفت ( نام خدا امروز دخترم چقدر نور کشیده است از برکت روزه)چقدرشیرین بود آن روز و شیرین تر طعم ان کلام همیشه گی پدرم و من بعد از سال ها بازم دنبال همان حس عاشقانه می گردم (چه خوب بود همه کارهایمان را با عشق انجام می دادیم حتی به پاس تکه ای نان قندی) من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند. دکتر علی شریعتی
نوشته شده در 10 Jul 2013ساعت توسط | |

Design By : Night Melody